نازنین فاطمه

نازنین فاطمه جان تا این لحظه 11 سال و 9 ماه و 22 روز سن دارد

مامانا باباها خواهش میکنم جواب بدید ...

اهای مامانی اینجا تا حالا اتفاقهایی که پایین نوشتم براتون افتاده؟

Confused face animated emoticon
 
1- تا حالا شده تو جواب دادن به سوالات بچه هاتون عاجز بشید و ندونین چی جواب بدین که با سن و سالش جور در بیاد؟
Gangster Baby Confused emoticon (Confused emoticons)Pondering and Thinking emoticon (Hand gesture emoticons)
 
2- تا حالا شده اونقدر اذیت کنن که مغزتون سوت بکشه؟ اونقدر زیاد که دلتون بخواد کتکشون یزنین؟
smiley on fire emoticon
Tearing hair animated emoticon
Slapping animated emoticon  

3-تا حالا شده از بچه دار شدن خودتون پشیمون بشین؟
Very Sad animated emoticon
 
ممکنه این اتفاقهایی که گفتم برای هر مامان و بابایی پیش بیاد شما در مقابل این چیزها چکار میکنید؟
 
 

تاریخ : 20 مرداد 1392 - 21:41 | توسط : مامان نازنین و طاها | بازدید : 993 | موضوع : وبلاگ | 24 نظر

  • سلام
    سوال هاي جالبي پرسيديد
    البته چون و من و مامان مهري ماه هنوز اندك ماهيم و كمتر از 2 ماهه كه بابا و مامان شديم هنوز زوده كه جواب اين سوال ها رو بدم جالبه كه بدونم بقيه ني ني پيجي ها چي جواب مي دن
    مرسي از سوالتون
  • اتفاقا اين سوالايي كه گفتي براي من پيش اومده. ستايش بي نهايت سوال ميپرسه و حرف ميزنه يه وقتايي ديگه التماسش ميكنم حرف نزن و يه وقتايي خيلي اذيت ميكنه منم مجبور ميشم يه تنبيه كوچولوش بكنم ولي هيچوقت از بچه دارشدنم پشيمون نشدم و هميشه خدارو شكر كردم كه يه بچه ي سالم و باهوش دارم
  • آره همه اینها بجز سوال کردن (چون امیرارشا کوچولوه) پیش اومده . من در ابتدا اخم می کنم، صلوات می فرستم، اگه اینها جواب نداد دروغ چرا یه کوچولو داد میزنم چند با هم که به مرز دیونگی رسیدم زدم رو دست وپاش " ایشاله خدا و امیرارشا منو ببخشند" خو خیلی عشبانیم کرد دیه
  • راستش من هنوز به مرحله سوال اولی نرسیدم،ولی یه وقتایی میشه امیرمهدی اینقدر گریه وزاریهای الکی میکنه که کلی اعصابموبهم میریزه خدامنوببخشه یه کوچولو سرش دادمیزنم تا آروم شم وهیچ وقت هم از مادر بودنم پشیمون نیستم.
  • سوال اول که هنوز برام پیش نیومده فعلا آیلین کوچولوه ولی خودمو آماده کردم راستش یه کتاب دارم در همین زمینه میخونم چون بچه ها وقتی سئوال میکنند نباید بی اعتنایی کرد و باید بهشون جواب داد
    در مورد سئوال دوم از وقتی که آیلین چهار دست وپا میره زیاد برام پیش اومده ولی میدونم که فعلا برایه تنبیه زوده
    درموردسوال سوم اوایل نوزادی دخترم زیاد بهش فکر می کردم چون وقتم بیشتر باورزش و بیرون از خونه میگذشت خیلی برام سخت بود که از صبح تا شب خونه بودم بعدشم گریه هایه شبانه آیلین ... ولی الان اینطوری فکر نمیکنم و از خدا ممنونم که یه دختر سالم دارم
  • سلام ماماني.ماشا... به دختر نازت.عجب سوالهايي پرسيدي.من هنوز به هيچ كدوم نرسيدم.ولي واسم جالب بود.بوووووووووووووس واسه نازنين نازنينت.
  • در مورد دو تا سوال اولتون:براي من پيش نيومده .در مورد جواب دادن به سوال بچه يا حتي حرف زدن با اونها جايي خوندم مثل بزرگها باهاشون رفتار كنيد به زبون خودشون حرف نزنيد يا حتي كلمات رو تلفظ نكنيد.اما در مورد سوال سوم بايد بگم نه اينكه پشيمون شده باشم اما يك بار تو مسافرت كه اذيت شدم گفتم اون موقع كه بچه نداشتم چقدر راحت بودو...
  • سلام مامانی واسه منم هنوز پیش نیومده ولی از بچه دار شدن پشیمون نیستم ..
    پیش ما هم بیا بوسسسس
  • سلام عزیزم،درمورد سوال اولتون پسرمن هنوز حرف نمی زنه،ولی دارم روزشماری می کنم تا یه روزی برام شیرین زبونی کنه یعنی میشه؟
    2- موقع غذاخوردن چون هنوز بلدنیست با قاشق غذا بخوره، می ریزه زمین و واقعا مغزم سوت میکشه،ولی خوب چاره ای نیست و باید آرامش خودم رو حفظ کنم.
    3-بچه شیرینیه زندگیه،هرچند وقتی بچه داری یه محدودیتهایی هم داری،اینکه بیشتر وقتتو میگیره ولی خوب وقتی از شیر بگیرمش این وضع هم بهتر میشه.
  • دختر من هنوز خیلی کوچیکه اما فکر میکنم برای اینکه بتونم جواب سوالاش رو درست بدم باید خیلی مطالعه بکنم و برای بقیه موارد هم باید سعی کنم صبور باشم. حالا چه پشیمون بشیم چه نشیم راه برگشت که نداره! پس بهتره گذرانش رو برای خودمون سخت تر نکنیم. تمام این سختیها بعدها بعنوان خاطرات شیرین زندگیمون میشوند.
  • مامانی ممنون از لطف تون. هستی شیشه میخوره چون شیرخشک میخوره <img src='http://www.ninipage.com/3.9.693/smiles/sad.gif' alt=':(' />
  • مورد 2 واسم پيش اومده بعضي وقتا كار دارم مياد شيطوني به هيچ صراطي هم مستقيم نميشه..اما كتكش نزدم عصبانيم ميكنه اما وقتي قيافشو ميبينم و ميبينه ناراحتم ميگه گيه نكن ماماني&quot;گريه&quot; ...سوال هم كه تا دلتون بخواد تو كتاب چيزي ببينه يا تلويزيون يا هر جاي ديگه شبا هم حتما بايد براش كتاب بخونم بينش انقد سوال ميپرسه كه هنگ ميكنم ديگه
  • مورد یک که هنوز اتاق نیوفتاده ولی دو و سه خیلی پیش اومده آخه پسر من خیلی خیلي شیطونه و اکثر وقت ها مخم از دستش سوت ميکشه و گاهی هم مجبور شدم که بزنم پشت دستش البته آروم میزنم.و مورد سوم که من تا مدت ها پشیمون بودم که بچه دار شدم چون من ناخواسته باردار شدم اما الان بدون پارسا هیچم حتی اگه خیلی هم روی مخم باشه و از دستش عصبانی بشم و خدا را به خاطر این نعمت بزرگش شاکرم
  • راستش در مورد اولی که جز و ارزوهامه اتفاق بیافته ،اونموقع ببینم چه عکس العملی دارم .
    در مورد دوم هم که ثنا کلا بچه شیطونی نیست اما چون نمی تونه صحبت کنه هم غر غر میکنه هم اینکه خیلی به من میچسبه ووابستس البته کتک که نه ،اخه منسوخه دیگه ،اما گاهی چون کلافه میشم باهاش یک کوچولو اوقات تلخی میکنم .ولی در مورد اخر اصلا وابدا پشیمون نیستم چون بعد از کلی درخواست والتماس این فرشته رو گرفتم وواقعا ناشکری میشه .اما مامان نازنین جون فکر میکنم همه موارد برای گاهی اوقات طبیعیه ....
  • درمورد سوال اول باید بگم هنوز که بهنودی من سوالی ازم نپرسیده ..اخه قربونش برم هنوز سخن برزبان نمیراند.....
    درمورد سوال دوم هم میگم::بهنود بعضی شبا خیلی شیطونی میکنه و گاهی اوقات هم برای خوابش بهونه میگیره..اونم چه بهونه هایی...منم با بلند کردن صدام بهش میفهمونم که عصبانیم...ولی چون به خاطر دارم..مامانایی رو که با بچه کوچیکی که اصلن از منطق سردرنمیاره چهجوری رفتار کردن به خودم قول دادم من اونجوری نباشم..
    ولی در اوج عصبانیت هم از بچه دارشدنم پشیمون نشدم و هرچی الان دارم رو مدیون وجود نازنین بهنود میدونم....
  • ممنون که به ماسر زدید.
  • من که خاله هستم و پرنیا که حرف نمیزنه
  • همه این چیزها مطمئنا برا هر کسی که بچه داره حداقل یک بار پیش میاد مهشید که هنوز نینیه ولی برا صالح اتفاق افتاده خیلی هم زیاد ولی بیشتر که عصبانی میشم خودم داد میزنم الان دگه بزرگ شده نمیشه کتکش زد.سئوالهایی هم که میکنه به ساده ترین جواب ممکن پاسخ میدم.
  • مامان نازنین مرسی که به وبلاگ آذین سر زدید
  • در مورد سوال اول باید بگم که کوروش جون هنوز خیلی کوچیکه واسه سوالات فلسفی مطرح کردن و عاجز کردن ما.اما خیلی انتظار اون موقع رو می کشم که باهام حرف بزنه و ازم سوال کنه.
    در مورد سوال دوم هم باید بگم بچم خیلی بچه بدی نیست که مامان رو اذیت کنه و مغزم سوت بکشه.فقط موقعی که خوب غذا نمی خوره،خیلی عصبی میشم اما فکر این که یه وقت بخواد دستم رو تن نازنینش بلند شه...نه هیچ وقت.شاید بخوام خودمو بزنم اما کتک زدن به بچه...هرگز.
    درمورد سوال آخر هم اوایل یه کوچولو سختم بود.نه این که پشیمون بشم اما راحتی و تا ظهر خوابیدن و مسئولیت نداشتن یه خورده تنبلم کرده بود.اما خیلی...
  • خیلی زود با شرایطم کنار اومدم و ممنون خدای مهربون شدم که یه بچه خوشگل و سالم بهم داده.
  • مامان پارسا(پسرآریایی)
    چهارشنبه 23 مرداد 1392 - 10:02
    من ازبچه داری سررشته ندارم ولی خوب متوجه شدم که هرچقدرهم که سخت باشه بایدمثل بزرگهاجوابشونودادبهش شخصیت میده البته سوال مکرروپیچیده اقتضای سنشونه.به من سربزنید
  • از همتون ممنونم که اومدین و سوالهارو جواب دادین . واقعا کمک بزرگی بود .
  • ماماننازنین فاطمه جون سلام.هم مریم من کنجکاوه و سوال زیاد میپرسه هم آرمانم با چراچرا گفتناش دیوونم میکنه.ولی مجبوریم به سوالاسون جواب منطقی بدیم.شده یه وقتایی از اینکه دوباره بچه دار شدم پشیمون شدم بگم دخترم دیگه از آب وگل در اومده بود الان راحت بودم اگه آرمان نبود ولی واقعا بیشتر از چند دقیقه نمیشه چون واقا با اومدن آرمان زنگیم شیرین تر شد.کتکش نمیزنم عصبانیم میکنه ولی چون همش از مامانایی که اینکارو میکنن انتقاد مبیکردم .فقط باهاش قهر میشم چند دقیقه:&#39;(

نظر شما

نام
ایمیل
وب سایت / وبلاگ
پیغام