سلام دوستان ببخشید که شما رو هم ناراحت میکنم اما نازنین اصلا حالش خوب نیست دیشب یعنی دوشنبه شب بالا میاورد و چیزی که بالا میاورد قهوه ای رنگن و من از ترس اینکه مبادا خون باشن دارم از استرس دیونه میشم و تا دکترشم نیاد کاری از دستم ساخته نیست برای بچم دعا کنید چون ممکنه بیمارستان بستریش کنن الهی بمیرم من طاقت ندارم 19/9/1392
-----------------------------------------------------------------------------------
سلام گلکم عزیزم خوبی دختر قشنگ مامانی . تو پست قبلی از کارهای با مزه شما نوشتم تی این پست هم یکسری دیگه مینویسم اما اینبار خیلی ناراحتم چون دختر من الان 5 روزه که سرما خورده وقتی دیدم داروها تاثیری نداره و شما حالت داره بدتر میشه و تب هم بهش اضافه شده دوباره شما رو به دکتر بردم و کلی داروی جدید داد امیدوارم حالت با این داروها بهتر بشه نور چشم من .
تازگیها وقتی خونه بابابزرگ میریم وقتی در خونه رو میبینی میگی باببزر(یعنی بابابزرگ )
خونه عموجانت که میریم وقتی در خونه رو میبینی میگی مسید( یعنی مهشید)
از بس در مغازه داداشت گفته کاکایو شما یاد گرفتی و وقتی مغازه میبینی میگه (کاکو)
حسینیه و مسجد که میبینی با دست میزنی روی سینت و میگی( حسین حسین)
با صدای اهنگ شروع میکنی به نینای کردن و خیلی هم با مزه میرقصی
الهی من فدات شم که هر چیزی و کاری رو سر جاش انجام میدی و میگی
اینجا هنوز مریض نشده بودی و تو حمام بازی میکردی
اینجا هم بعد از حمامه که باید حتما شیشه شیرت رو تو دستت بگیری و بخوری
اینجا هم الهی دورت بگردم مامانی مریض شدی و حال هیچی رو نداری و وقتی هم بیداری همش نق میزنی و گریه میکنی عزیزم فدات شم من الهی همه درد و بلات بخوره تو سر من