نازنین فاطمه

نازنین فاطمه جان تا این لحظه 11 سال و 8 ماه و 13 روز سن دارد

....

                          _*̡͌l̡*̡̡ ̴̡ı̴̴̡ ̡̡͡|̲̲̲͡͡͡ ̲▫̲͡ ̲̲̲͡͡π̲̲͡͡ ̲̲͡▫̲̲͡͡ ̲|̡̡̡ ̡ ̴̡ı̴̡̡ *̡͌l̡*̡̡_سلام عزیزان خیلی خوش آمدید تصاویرمتحرک شباهنگ www.shabahang20.blogfa.com _*̡͌l̡*̡̡ ̴̡ı̴̴̡ ̡̡͡|̲̲̲͡͡͡ ̲▫̲͡ ̲̲̲͡͡π̲̲͡͡ ̲̲͡▫̲̲͡͡ ̲|̡̡̡ ̡ ̴̡ı̴̡̡ *̡͌l̡*̡̡_

                                

                


سلام سلام به همه

دوستان عزیز بعد از یه وقفه طولانی مدت ما برگشتیم با کلی خبر های جدید ...نازنی 3 سال و نیمه شد و الان یه پسر خاله کوچولو داره..به زودی عکسهای پسر خاله جون و نارنین و داششش و دوباره تو وبلاگش خواهیم دید...دلمون براتون تنگ شده بود خیلی زیاد

تاریخ : 06 بهمن 1394 - 02:15 | توسط : مامان نازنین و طاها | بازدید : 5722 | موضوع : وبلاگ | 3 نظر

ما برگشتیم

ما برگشتیم


تاریخ : 06 بهمن 1394 - 01:11 | توسط : مامان نازنین و طاها | بازدید : 3842 | موضوع : فتو بلاگ | 2 نظر

این روزهای نازنین

سلام سلام 100 سلام به همه دوستان گل و گلاب که دلم خیلی خیلی تنگ شده برای همتون .

ممنون که مارو فراموش نکردین .

امروز 1/5/93/تولد 2 سالگیه دخترم .عشقم . نفسم و خلاصه همه زندگیم بود .متاسفانه امسال بنا به دلایلی تولد براش نمیگرم و فقظ روز جمعه یه جشن مختصر و مفید میگیرم در عوض خدا عمری بده سال آینده یه جشن مفصل خواهم گرفت .

از حرف زدن زیاد خود داری میکنم و میرم سراغ عکساش

111111111.jpg
و این لباس که باز هم خودم دوختم
 
17.jpg
15.jpg
نازنین و مسافرت دو روزه به قشم
 
26.jpg
22.jpg
24.jpg
23.jpg
این هم عکسهای کوچولوی شیطون من .
امیدوارم باز هم ردپاتون و اینجا ببینم .
به زودی عکس از تولد کوچولومون هم میزارم .
عشق فقط چند کلمه اونم عزیزم نازنین فاطمه

تاریخ : 02 مرداد 1393 - 07:55 | توسط : مامان نازنین و طاها | بازدید : 3943 | موضوع : وبلاگ | 38 نظر

سلام به همه عزیزان

سلام به همه عزیزان

سلام به همه عزیزنی که لطف دارن و به ما سر میزنن .
دوستای خوبم متاسفانه من خیلی با پیج مشکل دارم و اصلا نمیتونم عکس آپلود کنم .
خیلی وقته میخوام عکس بزارم و نمیشه .
بگزریم یه مختصر توضیحی درباره نازنین بدم تا بعدا که مشکل رفع بشه انشاالله
نازی الان دوماهه که دیگه پوشک نمیشه و کاملا از پوشک گرفته شده و دسشوییش و خبر میکنه .
شیشه رو هم ترک کرده .
الهی فداش بشم دختر نازم خیلی همکاری میکنه و فهمیده است .
دوستان دعا کنید زودتر مشکل پیج البته برا من حل بشه تا بتونم عکس بزارم دوباره .
ممنون
تاریخ : 18 تیر 1393 - 11:10 | توسط : مامان نازنین و طاها | بازدید : 3198 | موضوع : فتو بلاگ | 26 نظر

ای عزیزتر از جانم بدان لحظه لحظه نفس کشیدنم به نفسهای تو وابسته است ....

سلام عزیز دلم بادست پر اومدم مامانی . شرمنده که انقدر دیر به دیر پست میزارم ولی میخوام بدونی که زندگیه من به وجود شماها وابسته است عاشقتم .

خوب اول از همه میرم سراغ روز مرد و روز پدر . شرمنده که پستش انقدر دیر شد فقط و فقط تقصیر پیجه چون عکسها رو آپلود نمیکنه .

روز پدر ما یه سوپرایز کوچولو برای بابا محمد عزیز داشتیم و شما هم خیلی زوق داشتین براش کادو خریدیم و یه میز کوچولو چیدیم و وقتی از سر کار اومد کلی دست زدیم و شما هم حسابی نی نای کردی قربونت برم من

اینم عکسش

بعد هم رفتیم شهربازی و رستوران برای شام البته مهمون من. روز پدر هم تموم شد و شیطنتها و ناز کردنهای شما هم هر روز بیشتر از دیروزه عزیزم

عزیزم چند روز پیش جنش ورود به دبستان و پایان پیش دبستانیه داداشی بود که تو یه تالار بزرگ گرفته بودن و به شما هم حسابی خوش گزشت

تو این عکسم هم که شما مارو مجبور کردی برات تاب بخریم . از اونجایی که عاشق تاب سواری هستی وقطی سوار میشی باید به زور پیادت کنیم عزیزم

تو این عکسهم الهی بمیرم مامانی دستت و با تیغ بریدی و خیلی هم گریه کردی . الهی فدات بشم عزیزم الان ۳ هفته میگزره و جاش کاملا خوبه خوب شده اما ناز شما که تمومی نداره جاش و که میبینی اشک میریزی که الا و بلا باید چسپش بزنی . آخه چرا عزیزم؟

و اما آخرین خبر اینکه الان ۳ شبه دارم شما رو ترک شیشه میدم که بینهایت وابسته . این کارو میکنم چون دکترت گفت شیر پاستوریزه این مقداری که شما میخوری یعنی شبی یک لیتر خیلی زیاده و باعث کم خونی میشه .

منم ترسیدم و دارم از شیشه میگیرمت خیلی سخته و شما هم شبا خیلی نق میزنی اما در کل دختر خوبی هستی و میخوابی. الهی فدات بشم برای من خیلی سخته ببینم بدون شیشه چقدر مظلوم و بیتاب میخوابی عزیزکم . انشاالله هر چه زودتر این شیشه رو ول کنی تا خودتم راحت شی گلم

((آخرین جمله اینه که عاشقت منم فقط من ))

 


تاریخ : 04 خرداد 1393 - 01:13 | توسط : مامان نازنین و طاها | بازدید : 4279 | موضوع : وبلاگ | 41 نظر

سلام سلام صدتا سلام به دوستای عزیزتر از جان ....

سلام به همه مخصوصا دختر گلم که شرمندشم واقعا برای اینهمه وقفه طولانی تو گزاشتن پستهای جدید

خدا از اونایی که یکسری نرم افزار اختراع میکنن و باعث اعتیاد یکسری آدم بیجنبه مثل من به این نرم افزارها میشن نگزره

خوب میرم سراغ عکسها . نازی عکس زیاد داره اما نمیدونم چرا نمیشه همه رو آپلود کرد و این الان رو اعصابمه

تو این عکس دخترکم چادر پوشده از اونجایی که علاقه داشت به پوشیدن چادر نماز من برا همین منم یکی خوشکلش و براش دوختم

اینجا هم با داداش جون رفتن شهر بازی

اینجا خونه بابابزرگ  جون جشن زایمان عمه جان بود

خوب دوستان شرمنده همتونم ممنونم که به یاد ما هستین و با توجه به کم لطفیه ما شما لطفتون و از ما دریغ نکردین از همتون ممنونم .


تاریخ : 18 اردیبهشت 1393 - 21:28 | توسط : مامان نازنین و طاها | بازدید : 3530 | موضوع : وبلاگ | 30 نظر

مادرم روزت مبارک........

بدن انسان می تونه تا 45 واحد درد رو تحمل کنه.

اما زمان تولد، یک زن تا 57 واحد درد رو احساس می کنه

این معادل شکسته شدن همزمان 20 استخوانه!

مادرتون رو دوست داشته باشید ..

جملات زیبا گیله مرد

********

و برای ابراز عشق و علاقه به مادرتون منتظر یک روز خاص نباشید ...

تا اطلاع ثانوی : هر روز ، روز مادره

پستم رو با تبریک روز مادر آغاز کردم .

مامانای مهربون روزتون مبارک ........

............................................................................................

واما برم سراغ عکسهای نازنین

اینجا دختر عزیزم قوتو کرمانی خورده که البته باهاش دوش هم گرفته

تو این عکس هم که رفتیم ولیمه یکی از اقوام تو تالار

دوباره روز مادر رو به همه مادرای عزیز مخصوصا مامانای خوب نی نی پیج تبریک میگم .


تاریخ : 30 فروردین 1393 - 06:31 | توسط : مامان نازنین و طاها | بازدید : 3751 | موضوع : وبلاگ | 40 نظر

نازنین و 13 روز مسافرت به شمال و دیدار با دوستان نی نیپیجی

سلام به همه دوستان عزیز و همچنین دختر خوشکلم .

امسال عید به ما خیلی خوش گذشت و خیلی زیباتر شد وقتی که با سه تا از دوستانمون که اینجا باهاشون اشنا شدیم ملاقات داشتم .

خیلی از شهرای شمالی رو رفتیم و خیلی از جاها رو هم به دلیل بدی هوا از دست دادیم . اما 13 روز امسال واقعا عالی و مهشر بود .

کلی عکس دارم که بزارم اما پست خیلی طولانی میشه و من به 28 عکس اکتفا میکنم.

میرم سراغ عکسها چون خودشون گویای همه چیز هستن .

خوب اول میرم سراغ عکسهای چالوس و منطقه بسیار زیبا و نمونه گردشگریه نمک آبرود . نمک آبرود واقعا جای زیبا و دوست داشتنیه و اونجا حسابی به طاها و نازنین خوش گذشت .تلکابین سواری و شهربازی همه چیز رو تکمیل کرده بود

اینجا نازنین سوار تلکابینه

 

اینجا یه کوه بود که وقتی با تله کابین رسیدیم بالا و پیاده شدیم یه منطقه گردشگریه که خیلی زیباست اما من زیاد عکس ندارم چون همش فیلمه

اینجا هم منو نازنین و طاها سوار کشتیه دیوانه شدیم

اینجا هم یه شهر بازی و پارک خیلی زیبا تو شهر ساری بود که رفتیم و خیلی هم خوش گذشت

یه جنگل بسیار زیبا که بالای خونه مادرم ایناست و خیلی هم جای قشنگیه

واما تو منطقه سوادکوه استان مازندران شهریه به نام آلاشت که زادگاه پهلویه اول هم هست و یه جاده پیچ در پیچ و بسیار خطرناک کوهستانی داره که بسیار هم زیبا و جالبه و اینجا هم خونه ایه که پهلویه اول یعنی رضاشاه اونجا به دنیا اومده و اینم گهوارشه که نازنین باهاش عکس گرفته

 

و اینجا هم که نازنین سوار کول دایی جون شدو بعد هم کلاه کار دایی رو ازش گرفت و گذاشت سرش

 

واما هیجان انگیز ترین ماجرا که برامون اتفاق افتاد اون هم لحظه برگشت به خونه .

دیداری زیبا با امیر ارشا وخاله مهسا و رز گل عزیزم و خاله زهرا

بگزریم از استرسی که داشتم و شوق دیداری که واقعا وصف ناپزیره

اینم عکسها .اول با خاله جون مهسا و پسر گلش امیر ارشا تو تهران اتوبان آزادگان قرار گزاشتیم و عکس گرفتیم

از اونجایی که بچه ها کنار هم نمیموندن تا با هم ازشون عکس بگیریم مجبور شدیم که از اونا تو بغل باباهاشون عکس بگیریم .

واین هم لحظه دیدار با خاله زهرا و دختر گلش رز خانوم عزیزم در عوارضیه تهران-قم

این گزارش لحظه به لحظه از مسافرت امسال و بهرتین لحظه این مسافرت هم دیدار با دوستان بود که لذتش و دوچندان کرده بود . خیلی دوستشون دارم .:-*


تاریخ : 16 فروردین 1393 - 21:08 | توسط : مامان نازنین و طاها | بازدید : 3547 | موضوع : وبلاگ | 40 نظر

نازنین و دیدار با اولین دوست نی نی پیجی ....

سلام سلام اولین پست سال 1393هورااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا

.

.

دوستان عزیزم سال 93 رو با یه پست باحال شروع میکنم . پستی که پر از خاطره های شیرینه

قبل از سال ما تصمیم گرفتیم که به یه مسافرا طولانی بریم و یه تصمیم بهتر اینکه توی این سفر یک سری از دوستانی رو که توی نی نی پیج باهاشون آشنا شدیم رو ببینیم . و اولین کسی رو که توی این سفر باهاش قرار ملاقات گذاشتم علی آقا و مامانش عزل جون بود . نمیدونید که برای لحظه دیدار چه استرسی داشتم . استرسی از روی شوق که واقعا غیر قابل وصفه .

از بم راها افتادیم و اولین دیدار تو کرمان بود . غزل جون به همراه گل پسرش علی آقا اومدند و حقیقتش برای من همه تصوری که از مامان علی جون داشتم یهو خراب شد . غزل جون با همه تصورات من فرق داشت .

خوب بگزریم اما دیدارمون خیلی جالب و شیرین بود و تصمیم گرفتیم که کلی عکس بگیریم . عکسها زیاد بود من فقط 3 تارو میزارم اما عکس خودمون رو نمیزارم چون از طرف غزل جون فعلا اجازه ندارم .

و اما عکسها

طاها و نازنین و علی جون

 

توی عکسها طاها خیلی شیطنت میکرد که البته بالا کاملا مشخصه .

اینم بگم که تا آخر 13 شمالیم و البته با یکسری دیگر از دوستان هم که تهران هستن قرار ملاقات داریم که به محض دیدار پستش  رو خواهم گزاشت .

باتشکر از غزل جون


تاریخ : 02 فروردین 1393 - 09:22 | توسط : مامان نازنین و طاها | بازدید : 2831 | موضوع : وبلاگ | 22 نظر